خدایم را یافتم ، نه بر سر نمازی که اجباری است برای دل خسته ام و نه در صفحات قرآنی که می گویند نورانی است ، خدایم را یافتم نه در پیشانی داغ شده از مهر جانمازم و نه در نماز های نیمه شب با گریه هایی از سر درد روزمرگی ... خدایم را یافتم زمانی که نشانم داد تنها تر از من است ، زمانی که دست محبت بر سرم کشید و گفت کودک زیبای من ، به یادت هستم حتی اگر دل کوچکت زیر بار غم،تپش از یادش می رود گاهی ، من به یادت هستم که غصه هایی به دلت می دهم تا یاد بیاوریم ، که من این بالا روی تخت سلطنتم تنهایم و و تنهایی سخت است حتی برای چون منی ...
بر روی ما نگاه خدا خنده میزند/ هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش / پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود / بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب / بهر فریب خلق بگویی، خدا خدا
|